صابر گل‌عنبری در هفته‌ها و روزهای اخیر کشتار انسان‌های بی‌دفاع در پاکستان و افغانستان شدت نسبتا بی‌سابقه‌ای یافته است؛ اما واکنشی را بر نمی‌انگیزاند و علت آن هم گویا این است که به ویژه در پاکستان تکرار این حوادث آن را به امری عادی تبدیل کرده است که اگر روزی یا مدتی بین وقوع آن‌ها فاصله بیفتد، آن هنگام حادثه‌ای غیر منتظره تلقی می‌شود!عمق فاجعه اینجاست که یک کشتار مستمر و هدفمند به روالی عادی تبدیل شود و دیگر قتل عام انسان‌ها و کودکان حسی را تحریک نکند و واکنشی به دنبال نداشته باشد! برخی‌ ناظران معمولا در تحلیل عوامل و عناصر یک واقعه به آسان‌ترین پیش‌فرض‌ها و گزاره‌ها روی می‌آورند و کاملا ساده و تقلیل‌گرایانه به مساله نگاه می‌کنند. در واقع ایراد سریع اتهام به داعش از همین خاستگاه است. در حالی که این اتفاقات در پاکستان از قبل از شکل گیری داعش هم وجود داشته و حتی اگر هم داعش در بخشی از ماجرا دخیل باشد، اما ریشه و عامل یا عوامل اصلی را باید در جای دیگر جست. احتمالا بتوان دخالت عامل داعشی در حملات تروریستی در مساجد افغانستان را به دلایل متعددی پررنگ‌تر از پاکستان دانست و بالا گرفتن این دست حملات هویتی که تا چند وقت پیش بر روی مساجد شیعیان متمرکز بود و دیروز مساجد اهل سنت نیز مشمول آن قرار گرفت، نشانه‌ای از ورود افغانستان به دوره جدید و پرچالش از این عملیات‌های تروریستی هدفمند است؛ حملاتی که طالبان در صورت داشتن اراده کافی به تنهایی قادر به مواجهه با آن نیست و مقابله با این نوع حملات در درجه اول اطلاعات و اشراف دقیق امنیتی را می‌طلبد که آن هم لوازم و مکانیسم به روز خاص خود را می‌خواهد که طالبان از چنین امکاناتی برخوردار نیست. بله! معمولا در مواجهه نظامی رودررو با داعش، طالبان و یا هر سازمان ایدئولوژیک مشابه بهتر می‌توانند از نیروهای رسمی ضد تروریستی عمل کنند، اما در مواجهه با عملیات‌های فردی وضعیت این گونه نیست و اساسا موفقیت در این دست عملیات‌ها در خنثی کردن آنها قبل از وقوع است که آن هم همچنان که گفته شد، مستلزم یک اشراف امنیتی و اطلاعاتی در سطح بالاست که حاکمیت جدید افغانستان فعلا از آن بهره‌مند نیست و حتی در کشوری مثل عراق معمولا چنین اشراف کاملی وجود ندارد و احیانا شناسایی، دستگیری و خنثی کردن عملیات‌های تروریستی معطوف به اطلاعاتی است که از ائتلاف آمریکا دریافت می‌کنند. هر چند تحولات جدید افغانستان، این کشور را آبستن حوادث و اتفاقاتی متفاوت‌تر از قبل ساخته است که نمونه آن را در این گونه انفجارها می‌بینیم، اما واقعیت این است که ریشه این دست حملات هویتی به پاکستان بر می‌گردد که آن هم در وهله نخست قبل از این که ناشی از تفکرات تروریستی یک گروه و مجموعه باشد، محصول ناکارآمدی ساختارهای معیوب قومیتی، امنیتی، سیاسی و مذهبی است که گاهی اوقات در نتیجه پاره‌ای منافع و زد و بندها تا سر حد تبانی هم پیش می‌رود. به هر حال، گسترش این انفجارهای هویتی در شرق ایران در دو کشور پاکستان و افغانستان در سایه بالا گرفتن احساسات قومی و مذهبی و ضعف نظام‌های سیاسی حاکمه این جغرافیا را مستعد خشونتی افسارگسیخته و کور با پیامدهای منطقه‌ای می‌گرداند.